
سرویس تاریخ «انتخاب»: منوچهر هاشمی، رئیس اداره هشتم ساواک بود. وی از سال ۱۳۴۲ تا انتهای زمان خدمت یعنی شهریور ۵۷ که خود را بازنشسته نمود، مدیر اداره کل ضد جاسوسی ساواک بود.هاشمی دلیل بازنشسته کردن خود را عدم اعتقاد به مقدم که به تازگی به ریاست ساواک رسیده بود عنوان کرده است.منوچهر هاشمی در آستانه سقوط حکومت پهلوی از ایران خارج شد و دربارهٔ زندگی و اقداماتش در ارتش و ساواک، کتابی با عنوان «داوری: سخنی در کارنامه ساواک» منتشر کرد. «انتخاب» روزانه بخش هایی از مصاحبه هاشمی با تاریخ شفاهی هاروارد را منتشر میکند.
در اینجا باید به یک نکته نیز توجه داشت و اهمیت آن اینست که سیاست آمریکا و انگلیس در براندازی رژیم و جایگزینی آن با هم اختلاف نظر داشتند. نظر آمریکاییها سپردن قدرت به دست عوامل نهضت آزادی و جبهه ملی بود که از پشتیبانی طبقه روشنفکر بازاریان و اصناف برخوردار بودند. ولی سیاست انگلیس با آشنائی و احاطه کامل به نقش و قدرت گروههای چپ بازرگان و دیگر یاران او را و شخصیتهای جبهه ملی را برای رودرروئی و مبارزه با گروههای چپ توانا تشخیص نمیدادند.
در قبل از انقلاب سه قدرت برای سرنگونی رژیم فعالیت میکردند، احزاب چپ، مجاهدین و چریکهای فدائی خلق سازمان پیکار حزب توده، جبهه ملی و نهضت آزادی با طرفداران خود یک قشر بازاری اینها بود، روحانیون و گروههای مختلف مذهبی. این سه گروه را دو گروهش در واقع آمریکا با آن ارتباط داشت، یک گروهش انگلیس. انگلیسها وقتی میبینند که در ایران دو تا گروه بیشتر دیگر نیست، یک گروه چپ است که بلد هستند ارگانیزه هستند میدانند چه کار کنند، اسلحه دارند فلان دارند مبارزه کردند.
یکی هم گروه آخوندهاست که میدانند مردم عوام تحت تأثیر اینهاست و از چیزهای مذهبی میتوانند اینها قدرتهای مذهبی اینها میتوانند استفاده کنند. میگویند که این یک دیوار است میبایستی بریزد یا به این دیگر جبهه ملی و ارتش هم که این جور کوبیده بودند و اینها، نهضت آزادی به صورت یک قدرت وجود نداشت. درست در آن لحظه میبینند یا باید بیافتد آخوندها را زیر بکند کمونیستها بیایند روی کار، یا اینها فشار میدهند که این دیوار را میریزند به طرف چپیها که بلکه چیزی و انصافانه مبارزه خمینی با چپیها مؤثر و قاطع بود.
به این صورت بود که درواقع اگر با همه سازش کرده بودند قدرت افتاد در طرفداران انگلیس و اینها هم که مشکل اقتصادی داشتند که تمام این کارها را هم که اگر انگلیس کرد صرفاً نه با مخالفت با رژیم اینها، و مشکلات اقتصادیشان اینها کلاه رفت به سر آمریکا و رسوا شد.
س - شما در سمتی که داشتید قاعدتاً انگلیسها در مملکت میبایستی اطلاعات دست اولی داشتید اگر واقعاً با آخوندها و اینها ارتباط داشتند یا نداشتند؟
ج ـ همیشه داشتند، عرض بشود، انگلستان تمام عواملی که از زمان کودتا قبل از کودتا داشتند همین جور نگهمیداشتند نگه میدارند و نگه خواهند داشت آن سیستم آنها بود. آمریکاییهای احمق چیزی هم دستگیرشان شد
س-شما اطلاع داشتید؟
ج-اولاً خوب به ما نمیگذاشتند کــــــــــه روی آمریکا و انگلستان چیز بکنیم مثل روسها و کشورهای بلوک چیز عمل کنیم. نه قادر بودیم نه میگذاشتند. قادر نبودیم از نظراین که سازمان ما خیلی قوی نبود، یک سازمان جوان بود.
س - آها. پس شما مدرکی برای این مطلب
ج - اطلاع خیلی زیاد داشتیم چرا. عرض بشود، دو تا اینجا نکته ایست که توجه شما را جلب میکنم، اولاً که ما با اینها جلسات هفتگی داشتیم هم با انگلیسها هم برای مبارزه با روسها بود، مرتب آنچه میخواستند در این زمینه اعلیحضرت گفته بود به آنها بده، منتهی ما بعضی کارهای واقعاً خیلی جالب میکردیم. مملکت خودمان بود، وارد بودیم میدانستیم کار نکنیم. اینها گاهی جوان هائی میفرستادند اصلاً وارد نبودند. این بود که آن حدود چیز میکنند. گاهی میدیدیم اینها دستاندازیهایی میکننــــــــــــد مراقبت میکردیم. تکنیکهایشان خیلی ظریف بود میفهمیدند میرفتند گله میکردند. مثلاً من اولین دفعه این یک بیسیم اینها را گرفتم
س ـ چه گرفتید؟
ج – بیسیم انگلیسها را؛ بیسیم انگلیسها را گرفتم و شخصش را هم گرفتم بردم زندانی کردم به س چه کار میکرد یارو؟ گزارشات را میگرفت میداد به انگلیس دیگر بعد اعلیحضرت فرموده بود که بدهم به خودشان برای اینکه اینها آن زمان مصدق گذاشتند و مطلع بشوند که مثلاً اگر دست کمونیستها. از این حرفها دیگر یعنی رد کنید
طالقانی و منتظری اینها همیشه میشنیدیم تعدادی از اینها را از آخوندهای تندرو را که میگرفتند اسمشان زیاد میشنیدیم. یا همین یارو را که مال نایب تولیه مشهد است، طبسی. من وقتی خراسان بودم این را فرستادم تهران زندانی کردیم فوراً آزاد شد. علتش هم این بود میرفت بدوبیراه میگفت بالای منبر. یک روز صدا کردم گفتم آقا شما چطور میگویید آخر رادیو حرام است؟ گفت اتفاقاً تمام شاگردهای دانشگاهی حرف مرا قبول کردند رفتند رادیوهایشان را گذاشتند توی کیسه با هاون کوبیدند خرد کردند آوردند پیش من من دیدم من با این چیچی حرف بزنم آخر؟ جای حرف باقی نمیماند.